روزانه های غزل

یک غزل نا تمام

روزانه های غزل

یک غزل نا تمام

مرخصی استعلاجی!

سلام. 

ما رفتیم و برگشتیم. 

چهار شنبه امتحان دارم پس بدون معطلی میرم. 

بعدآ میام از سفر مینویسم. 

امشب یه مهمون جیگر طلا میاد برام که از اونم توی پست بعدی مینویسم.

خداحافظ.

ما فردا دقیقآ توی هیر و ویری!!! میخوایم بریم مسافرت! 

خدایا ....از اون بالا نیفتیم پایین! 

خدایا نه فقط ما....همه را از سوانح هوایی و زمینی و دریایی مصون بدار. 

بارالها...پول نداریم گوسفند نذر کنیم....حالا شما بزرگی کن یه تخفیفی بده...قول میدیم برگشتیم آدم بشیم. 

خدایا خودت میدونی ما بلد نیستیم توی مسافرت درس بخونیم....جون عمه!!! ی خودمون یه کاری کن امتحان روانمونو خوب بدیم. 

خدایا...ممنون 

 

احتمالآ برگشتیم سوسول بازی در میاریمو یه چند تا عکس از سفرمون میذاریم اینجا. 

خدافظی فعلآ انشاالله!!!

سفید

برف همیشه به من گفته بخواب...حتی اگر هفته ی دیگه امتحان روان داشته باشی! 

خدایا شکرت به خاطر این روزا... 

این یعنی هنوز با ما قهر نکردی...

در به در

داشتم دنبالش میگشتم... 

دقیقآ نمیدونم چرا! نمیدونم چرا نفرت جلو ی کنجکاوی هامو نمیگیره... 

بعد به خودم اومدم و گفتم: 

یعنی تو انقدر بیکاری؟ فقط ۱۰ روز تا امتحانت مونده و چهارشنبه تا جمعه بعد از سالها میخوای بری به سفری که دوست نداری حتی یه لحظه ش هم صرف درس خوندن بکنی.... 

تو بیکار نیستیی! 

دست برداشتم! 

 

 

شده تا حالا سوال یه نفر انقدر احمقانه به نظرت برسه که بخوای خودتو حلق آویز کنی؟؟؟ 

امروز به برکت دانشجوهای ارشد روانشناسی این اتفاق افتاد...اونم چند بار!!!! 

 

 

خدا بگم این کامران احمدی رو چیکارش کنه! 

۲تا گاید لاین روان و عفونی گرفتم شد ۳۸ تومن! تازه سی دی هاش تموم شده بود! 

تنها حسی که بعد از خرید کتاباش بهم دست میده آسوده بودن وجدانمه! 

چون حتی اگر بمیرم حاضر نیستم کتاباشو کپی کنم. 

اقای احمدی....جان عزیزت...یکم تخفیف بده بابا...ما مشتریتیم به مولا!

روز خنده...

چقدر با هم فرق دارن آدما... 

امروز انقدر خندیدیم با استاد... 

۶تا مریض بیشتر ندیدیم... 

اخرش گفت: امروز دکون(دکان!) خلوت بودا... 

من گفتم : عوضش کلی خندیدیم... 

گفت آره خندیدیم...خیلی خوش گذشت امروز... 

کلا با اون یکی استادمون خیلی فرق داره...خیلی دلسوزه...نشده تا حالا یه مریض حتی با افسردگی ماژور بیاد توو و بی لبخند بره بیرون! البته به جز مریضایی که اورژانسی بستری میکنه. 

امروز خیلی خندیدم....به کسی نخندیدیم...با مریضا خندیدیم... 

امروز روز خوبی بود... 

دارم وسوسه میشم که برم باهاش پایان نامه بردارم...!