روزانه های غزل

یک غزل نا تمام

روزانه های غزل

یک غزل نا تمام

یا حسین

سلام... 

یعنی خدا حافظ... 

عازم کربلا هستم. 

جای شما خالی. 

خدا حافظ...

شمارش معکوس

این روزا از اون روزاست که دوست دارم زود بگذرن 

پاییز عزیز من در راهه 

با کلی خبر 

روزنامه!

خاله ی عزیزم بعد از ۶ ماه برگشت. 

تا حالا انقدر ازمون دور نبود. 

دلم کلی براش تنگ شده بود. 

خدایا شکرت که قبل ازاینکه به یه سفر طولانی بره فهمیدم که چقدر برام عزیزه و قدرشو بیشتر میدونم. 

امروز اول شهریوره. از دکتر بودن مام فقط دارو پرسیدنشو بلدن!!!! هیشکی نیست بگه بابا...دکتر...روزت مبارک!!!! 

همه چیزو باید بهشون بگم؟ 

البته خوواهر خانمی گلم به عنوان هدیه ۷ سیزن آناتومی گری رو برام خریده.دستش درد نکنه.