روزانه های غزل

یک غزل نا تمام

روزانه های غزل

یک غزل نا تمام

غافلگیر شدیم

یه دوست عزیز دارم که مثل خواهر میمونیم برای هم. باردار بود.قرار بود دوشنبه ی آینده فارغ بشه و من بهش قول داده بودم پیشش باشم. برنامه هام همه ردیف بود...دیشب طرفای ساعت ۷:۳۰ اس ام اس زد که دخترم به دنیا اومد! 

جدا از ذوقگولگی شدیدی که توی خونه راه افتاد کلی دلم سوخت که پیشش نبودم. 

قدمش مبارک باشه و همیشه سالم باشه.

نظرات 3 + ارسال نظر
چوپان شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:47 ب.ظ http://www.sazechoopan.blogfa.com

ذوقگولگی!
بله.

[ بدون نام ] شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:21 ب.ظ

نمی گذاشتم به آسانی دلم را ببری اگر می دانستم بعد از تو زندگی کردن چقدر دل می خواهد !!؟[گل]

به من میاد دل ببرم؟؟!!!!

منو آسمون صدا کن... یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 06:53 ب.ظ http://ManoAsemoon.Blogfa.Com

خدا رو شکر که سالم‌ن هر دو

واقعا....یادم رفته بود خدا رو شکر کنم.ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد