یه دوست عزیز دارم که مثل خواهر میمونیم برای هم. باردار بود.قرار بود دوشنبه ی آینده فارغ بشه و من بهش قول داده بودم پیشش باشم. برنامه هام همه ردیف بود...دیشب طرفای ساعت ۷:۳۰ اس ام اس زد که دخترم به دنیا اومد!
جدا از ذوقگولگی شدیدی که توی خونه راه افتاد کلی دلم سوخت که پیشش نبودم.
قدمش مبارک باشه و همیشه سالم باشه.
ذوقگولگی!
بله.
نمی گذاشتم به آسانی دلم را ببری اگر می دانستم بعد از تو زندگی کردن چقدر دل می خواهد !!؟[گل]
به من میاد دل ببرم؟؟!!!!
خدا رو شکر که سالمن هر دو
واقعا....یادم رفته بود خدا رو شکر کنم.ممنون