روزانه های غزل

یک غزل نا تمام

روزانه های غزل

یک غزل نا تمام

قاطی پاطی

برای برگردوندن یادداشتای قدیمی به مشکل برخوردم 

اینه که چندتاش به عنوان یاد داشت جدید برگشت. 

از اختلال ایجاد شده معذرت!

با عجله!

سلام! 

اهل خونه دارن میرن کربلا! 

کلی کار و بار!!! دارن. 

و طبق معمول ۳/۲ ش روی دوش منه. 

 

توی این چند روز دریغ از یک کلمه درس!!!!! خدا به داد برسه با امتحان پایان بخش و من و سوادم و شانسم!!!!!!!! 

 

با عرض پوزش .....من دارم بلعیده میشم ....پس بهتره زودتر برم! 

رفتن...

راهیشون کردم..... 

اخی.....دلم براشون تنگولیده.... 

ایشالا به سلامت برگردن .... 

 

خونمون شخم زده شده! 

انگار هرچی که می خواستن ببرن در اعماق خونه بوده! 

خدایا اخه من چیجوری این خونه رو مرتب کنم؟ 

 

این گربه هه که توی انباری حیاط بچه گذاشته دیگه داره منو دیوونه میکنه! 

دارم کم کم مرده ی رفتارش میشم. 

 

این کتابام باز نمیمونن که من بخونمشون...... 

هر وقتم اونا بازن ....چشمای من بستس!!!! 

 

زندگیم دایره ای شده..........دلم یه گوشه میخواد!.... 

ذغال خوب و رفیق بد!

سلام! 

امروز یه روز خاص بود. 

با اینکه عذاب اور بود و دوباره داشتم تسلیم تصمیم گذشته می شدم! اما موندم سر قولم. 

فکرم مشغوله. 

می خوام بهتون بگم که کمکم کنید. 

البته نه که اینجا مملو از جمعیته!!!!! خیلی کمک میشه بهم توی تصمیم گیری! 

حالا به هر حال میگم: 

من ادم خراب رفیقی هستم! شده از شیکمم بزنم واسه رفیق کم نمیذارم...ولی یه مدتیه انگار هیچ کس حوصله ی منو نداره. توی گروه دوستی قبلیم پچ پچایی هست که با رسیدن من قطع میشه. قرارایی هست که بدون من برگزار میشه...و جالبه بعدش میان با اب و تاب برام تعریف میکنن. 

دو سه تا دیگه از دوستام همش ول سینما و خریدن...تا من میگم میاید بریم ۳۰نما میگن درس داریم ...انگشت ۶۰ پامون درد میکنه...از اول ترم هیچی نخوندیم الان میخوایم بخونیم و از این حرفا. 

به یکی دیگه میگم بیا بریم ۳۰نما..میگه برو بابا...که چی بشه ؟! ۲ساعت بشینیم فیلم ببینیم و بریم؟؟؟! من دوست دارم بریم پارک!!! میگم خب بیا بریم پارک ...میگه برو بابا مگه من سایکوزم!!!! بشین درس بخون بچه! 

به مامانم میگم میخوام برم کوه میگه خب با خواهرت برو! 

میگم می خوام تنها برم ...میگه خب با دوستات برو!!!! میگم دوستام نمیان! میگه با بابات برو! 

میگم میخوام تنها باشم میگه می خوای من بات بیام!!!!! میگم خب بیا!!! میگه مادر جان من کار دارم! 

یعنی الان من دارم خل میشم دیگه! 

تو حساب کن ......................................خل نشدی؟ 

ه.الف میگه آیرین دختر خوبیه...باش دوست شو! میگم من توی دوستای صمیمی و قدیمیم زایمان کردم از نوع طبیعیش!!!! دوست جدیدو کجای دلم بذارم؟؟؟؟؟!!!!! 

حالا بگین و کمک کنین! 

آهان اصل مطلب یادم رفت! 

من دیدم اینجوریه...گفتم بیام بشم تارک دنیا و حالشو ببرم. 

اما از اونجا که یکعدد اسکاریس در قسمتهای انتهایی روده ی بنده لانه گزیده!!!!!!! نمیشه! هی میرم باهاشون تعریف میکنم بعد وسطش یادم می افته!!! بعد مثل این ادمای بی فرهنگ یهو ول میکنم میرم!!!! 

حالا امروز گفتم با زبون خوش بی خیال شو و از کسی انتظار نداشته باش...بعد هی نمیشد! 

خلاسه قاط زدم اساسی از خلاسه نوشتنم معلومه. می دونم ۱۹ شدم خلا۳ با صاده نه با سین!!!!

تا حالا...

شده بخوای بترکی؟ 

شده بخوای با تراکتور از روی کسی رد بشی؟ 

شده بخوای ول کنی بری مسافرت اما نذارن؟  

شده ببری از زندگی؟ 

شده دهنت اسفالت بشه؟ 

نشده؟ 

مگه ممکنه؟ 

------------------------------------------------------------------ 

بعد امتحانام میام اساسی!