روزانه های غزل

یک غزل نا تمام

روزانه های غزل

یک غزل نا تمام

قرض!

شب ۷ محرم بود....رفته بودم مسجد محل...ساعت حدود ۶:۳۰ بود که از طرف یکی از دوستان دوره ی راهنمایی و البته تنها دوستی که از اون دوران تا الان باهاش رابطه دارم  یه اس ام اس اومد: 

*سلام.میتونم از دوستیمون سوء استفاده کنم؟ 

--سلام.این حرفا چیه؟ شما جون بخواه! (توی این ۱۲ سال دوستی تا حالا هیچی ازم نخواسته بود) 

*واقعا باید ببخشی. من خیلی پر رو ام... شدیدا نیاز مالی دارم. یه موقعیتی پیش اومده. 

منم اصلا نپرسیدم که چی شده و از این حرفا چون کلا اعتقاد دارم طرف هر اندازه که لازم باشه خودش میگه.فقط پرسیدم: 

--این حرفا چیه بابا. فقط بگو چقدر میخوای؟ 

*ناقابل! ۱۵۰ تومن. 

۳روز قبلش مامان بهم ۳۰۰ تومن هدیه بابت یه قضیه ای داده بود بهم و من هنوز نریخته بودم به حساب.گفتم: 

--هر وقت خواستی بیا بگیر 

* نه ....فرصت نیست...امکان کارت به کارت نیست؟ 

ــنه ..نقده... 

*خواهش میکنم یه کاریش بکن...خیلی لنگم! 

-- میتونم از خواهری خواهش کنم اینترنتی بریزه به حسابت اما الان نمیتونم...توی مسجدیم..جدا نشستیم گوشیشم نیاورده! 

خلاصه سرتونو درد نیارم هی از اون اصرار و از من انکار که باید تا ۸ صبر کنی...کلا نذاشت هیچی از مراسم اونشب بفهمم! 

خلاصه اومدیم خونه و خواهری اینترنتی پولو ریخت به حساب 

زنگ میزد میگفت نیومده! 

ما دیدیم از حساب کم شده اما اون میگفت نیومده... 

خلاصه کارت بابایی رو گرفتم و با مامان زدیم به خیابون...اما باید یه بانکی مرفتیم که یا حساب کارت بابا باشه یا کارت اون! خلاصه پرسون پرسون پیدا کردم.... 

۱۵۰ کارت به کارت کردم. تشکر کرد! فهمیدم دوستش بلیط هواپیما میخواسته بگیره!!!!!هی بلیط رزرو میکرده به امید اینکه پول برسه...۳تاا پرواز رو تا اون موقع از دست داده بوده!!!!!! 

ترمینال شنیده بودیم هر نیم ساعت با تعاونی های مختلف به یه مقصد اتوبوس داشته باشه ...دیگه هواپیما رو نشنیده بودیم!!!!! 

خلاصه همون که همون....دیگه هرچی اس ام اس مناسبتی و احوال پرسی فرستادیم جواب نداد که نداد!!!!! 

البته فردا فهمیدیم که عملیات اینترنتی با شکست مواجه شده بود و شکر خدا ۱۵۰ به حساب خواهری برگشته بود...اما... 

نمیدونم چی بگم والا! 

من خودم شخصا از گرسنگی بمیرم زیر بار قرض و وام و قسط نمیرم!

نظرات 2 + ارسال نظر
منو آسمون صدا کن... پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:26 ب.ظ

چقدر پرروئه دوست‌ت ماشالا! بهش بگو پول رو قرض گرفتی و باید پس بدی. اصلاْ هم خجالت نکش. کار اون زشت‌ه. تو چرا از پول‌ت بگذری؟

مجید شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:08 ق.ظ

باباااااااااااااااااااااااااااا
حالا قرض دادی که دادی. چرا پشت سر بند خدا بد میگی؟اجرتو پایین نیار حتما کار داشته دیگه.

اگرم قرضشو پس نداد به روش نیار اگه نیاز نداری.(نمیدونم چرا یهو احساس بخشش از کیسه خلیفه بهم دست داد!)

خودت جواب خودتو دادی دیگه
بحث سر چیز دیگه ایه مجید خان!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد