روزانه های غزل

یک غزل نا تمام

روزانه های غزل

یک غزل نا تمام

خدایا تمام خواب و خیالهایم را بگیر .........

خدایا خسته ام.....

نمیخواهم واقعی شوند....فقط همین که خیالش را بگیری کافیست......همین که خوابش را بگیری از من......تا لااقل...شب را راحت بخوابم.......

کافیست.....

اینجا خوبه واسه وقتایی که میخوای حرف بزنی ولی هیشکی نشنوه!

ولی وقتی بدونی که مزخرف ترین آدم زندگیت اینجارو میتونه بخونه نطقت کور میشه!

شایدم نخونه ولی خوب از اون ادم مزخرف!!!!................هرچی بگی بر میاد!

به دلیل رعایت ادب و فرهنگ هرکس آخرین ورژن فحش هایی که بلده رو توی جای خالی بذاره که هم منظور منو بفهمه هم من دهنم باز نشه!!!!

بی عنوان نویسی

انقدر سرم گرمه فیض بوک شده که تقریبا یادم رفته بود اینجا هم هست!

اتفاقات خوب و جالبی این مدت افتاد که البته حدود ۹۸٪ خصوصیه! اون ۲درصدشم نوشتنی نیست.

حال ما خوبه و بهتر هم میشه وقتی بخش اطفال تموم شه!

البته شکایتی از بخش نیست ...اتفاقآ خیلی هم گوگوری مگوری و خوبه ولی هم بخشیارو نمیشه تحمل کرد!

البته به جز رفیق شفیقم که بدون اون معلوم نبود چی میشد!!!!

یادم باشه فردا برم ببینم توی بخش اعصاب افتخار هم بخش شدن با کیارو دارم!!!!خدا به خیر بگذرونه....

این ۴ بخش باقیمونده هم به خیر بگذره ها....کلآ نوکرتم خدا!


۱۰ اردیبهشت به یاد ماندنی

وای خدای من

امروز یکی از اون روزا بود که باید حتما ثبت بشه. فقط برای روزهای دور و یادد آوری روزای قشنگ!


از صبح شروع شد:

۱.با جیک جیک من......و جواب رفیق که توی راهه.پس باید کل راهو دوید!!!! هن هن کنان رسیدم بهش اما....به قول خوش چشمای قورباغه ای!!!!که داد میزد تا صبح گریه کرده!

که بعد از نصف عمر شدن!فهمیدم جریان چی بوده و پیشنهاد کردم که بزنگه به عنصری به نام خانه!!!!

راستی قدیما که موبایل نبوده ملت چیکار میکردن؟؟؟ حتی قبل ترش که تلفن نبوده!!؟؟؟؟

وای خدای من...ما ادما چقدر به تکنولوژی وابسته شدیم؟!!!


۲.تماس با ۱۳۷ برای اینکه بفهمیم برچسب قبلی طرح ترافیک هنوز برو داره یا نه! خواب بودن!

اول بهشتی زدیم بغل از یه پلیس مهربووووووووووووووووووووووووووووووون پرسیدیم و کلی حال کردیم از اینکه پلیسه انقدر مهربووووووووووووووووووووووووووووووون بود! اخرشم که خواستیم راه بیفتیم گفت: آهان راستی....دست کرد تو جیبش!ما گفتیم میخواد شماره بده لابد!!! ولی یه بروشور داد که توش قوانین جدید راهنمایی رانندگی رو نوشته بود. به رفیق گفتم: بیا...فقط همین مونده بود که پشت فرمونم استرس نمره بکشیم. ای خدای من!

بعدش یه خدافظی عشغولانه کردیم ...خیلی مهربوووووووووووووووووووووون!

راستی بگم که گفت مهلت برچسبا تموم شده!!!!


۳.ماشین رو توی فاطمی پارک کردیم و راه افتادیم به سمت دانشگاه!توی راه....طبق معمول...شیر کاکائو با کیک خریدیم.


۴.سر مورنینگ اتفاق قابل توجهی نیفتاد ولی توی بخش.......یه بحث بده بستونی  پیش اومد که در حد سیانوزه شدن رفیق توی بازی های برگشت لالیگا با حال بود!


۵.توی درمونگاه یه دختر باحالی اومد که هیچی نشده اسمش یادم رفت! فکر کنم تا چند روز دیگه هیچیش یادم نیاد!!! ولی با حال بود اونقدر که به مامانش گفتیم هفته ای یه بار بیارینش ما ویزیت رایگان انجام میدیم.فقط اینو بییییییارش!


۵.بالاخره امروز رفتم chest X-ray انداختم. بقیش خصوصیه!


6. قرار شد دوست رفیق!(چون رفیق فقط یه رفیق داره اونم منم!!!!!)نهار بیاد دانشگاه ما نهار بخوریم...رفیق بره خونشون کادوی تولدشو بده!!!! پیچیدس؟ واسه ما که نیست!

تا خرخره جای شما خالی خوردیم.بعد باید تا فاطمی پیاده میرفتیم!!!!!


7.توی راه در همین حد کفایت میکنه که بگم: NVD!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


8.در ماشینو باز کردم که بشینم....یهو اون CD که رفیق صبح با عجله پرت کرده بود روی صندلی عقب....سر خورد افتاد توی جوب!

حالا فکر کن CD کلیه پارسیان دانش(فی 15000 تومن!!!!!!) بیفته تو جوب!!!!!

چی کار میکنی؟

طبیعتآ شیرجه میزنی توی جوب تا نجاتش بدی!

اما من چونن زیاد اهل مال دنیا نیستم!!عجله نکردم و فکر کردم! بله....فکر!

خم شدم توی جوب و با بطری آب معدنی ای که توی دستم بود فیکسش کردم.عمق جوب تقریبآ نزدیک 70 سانت بود!!!اقا خلاصه به یه زوری در آوردیمش!

بوی گند لجن!!!!!

حالا جالبه که تمت مدت رفیق که اونطرف ماشین بود....فکر میکرد بنه افتادم توی جوب و اومده بود که دعوام کنه....

وای خدای من...ترکیدیم از خنده.....

وحشتناک بود....

داشتیم کار دست خودمون میدادیم.

وای....

یادش که میفتم.....

خلاصهه امروز گذشت......خدارو شکر که به خیر گذشت!(واقعآ به خیر گذشت...یادم رفت بگم که صبح نزدیک بود یه موتوری رو صاف کنیم و بفرستیمش اون دنیا!!!)



رفیق......دوست دارم.

مخصوصآ این روزای اخر!!!!