روزانه های غزل

یک غزل نا تمام

روزانه های غزل

یک غزل نا تمام

۱۰ اردیبهشت به یاد ماندنی

وای خدای من

امروز یکی از اون روزا بود که باید حتما ثبت بشه. فقط برای روزهای دور و یادد آوری روزای قشنگ!


از صبح شروع شد:

۱.با جیک جیک من......و جواب رفیق که توی راهه.پس باید کل راهو دوید!!!! هن هن کنان رسیدم بهش اما....به قول خوش چشمای قورباغه ای!!!!که داد میزد تا صبح گریه کرده!

که بعد از نصف عمر شدن!فهمیدم جریان چی بوده و پیشنهاد کردم که بزنگه به عنصری به نام خانه!!!!

راستی قدیما که موبایل نبوده ملت چیکار میکردن؟؟؟ حتی قبل ترش که تلفن نبوده!!؟؟؟؟

وای خدای من...ما ادما چقدر به تکنولوژی وابسته شدیم؟!!!


۲.تماس با ۱۳۷ برای اینکه بفهمیم برچسب قبلی طرح ترافیک هنوز برو داره یا نه! خواب بودن!

اول بهشتی زدیم بغل از یه پلیس مهربووووووووووووووووووووووووووووووون پرسیدیم و کلی حال کردیم از اینکه پلیسه انقدر مهربووووووووووووووووووووووووووووووون بود! اخرشم که خواستیم راه بیفتیم گفت: آهان راستی....دست کرد تو جیبش!ما گفتیم میخواد شماره بده لابد!!! ولی یه بروشور داد که توش قوانین جدید راهنمایی رانندگی رو نوشته بود. به رفیق گفتم: بیا...فقط همین مونده بود که پشت فرمونم استرس نمره بکشیم. ای خدای من!

بعدش یه خدافظی عشغولانه کردیم ...خیلی مهربوووووووووووووووووووووون!

راستی بگم که گفت مهلت برچسبا تموم شده!!!!


۳.ماشین رو توی فاطمی پارک کردیم و راه افتادیم به سمت دانشگاه!توی راه....طبق معمول...شیر کاکائو با کیک خریدیم.


۴.سر مورنینگ اتفاق قابل توجهی نیفتاد ولی توی بخش.......یه بحث بده بستونی  پیش اومد که در حد سیانوزه شدن رفیق توی بازی های برگشت لالیگا با حال بود!


۵.توی درمونگاه یه دختر باحالی اومد که هیچی نشده اسمش یادم رفت! فکر کنم تا چند روز دیگه هیچیش یادم نیاد!!! ولی با حال بود اونقدر که به مامانش گفتیم هفته ای یه بار بیارینش ما ویزیت رایگان انجام میدیم.فقط اینو بییییییارش!


۵.بالاخره امروز رفتم chest X-ray انداختم. بقیش خصوصیه!


6. قرار شد دوست رفیق!(چون رفیق فقط یه رفیق داره اونم منم!!!!!)نهار بیاد دانشگاه ما نهار بخوریم...رفیق بره خونشون کادوی تولدشو بده!!!! پیچیدس؟ واسه ما که نیست!

تا خرخره جای شما خالی خوردیم.بعد باید تا فاطمی پیاده میرفتیم!!!!!


7.توی راه در همین حد کفایت میکنه که بگم: NVD!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


8.در ماشینو باز کردم که بشینم....یهو اون CD که رفیق صبح با عجله پرت کرده بود روی صندلی عقب....سر خورد افتاد توی جوب!

حالا فکر کن CD کلیه پارسیان دانش(فی 15000 تومن!!!!!!) بیفته تو جوب!!!!!

چی کار میکنی؟

طبیعتآ شیرجه میزنی توی جوب تا نجاتش بدی!

اما من چونن زیاد اهل مال دنیا نیستم!!عجله نکردم و فکر کردم! بله....فکر!

خم شدم توی جوب و با بطری آب معدنی ای که توی دستم بود فیکسش کردم.عمق جوب تقریبآ نزدیک 70 سانت بود!!!اقا خلاصه به یه زوری در آوردیمش!

بوی گند لجن!!!!!

حالا جالبه که تمت مدت رفیق که اونطرف ماشین بود....فکر میکرد بنه افتادم توی جوب و اومده بود که دعوام کنه....

وای خدای من...ترکیدیم از خنده.....

وحشتناک بود....

داشتیم کار دست خودمون میدادیم.

وای....

یادش که میفتم.....

خلاصهه امروز گذشت......خدارو شکر که به خیر گذشت!(واقعآ به خیر گذشت...یادم رفت بگم که صبح نزدیک بود یه موتوری رو صاف کنیم و بفرستیمش اون دنیا!!!)



رفیق......دوست دارم.

مخصوصآ این روزای اخر!!!!


نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:59 ب.ظ

کلا اون موقع که تکنولوژی نبوده فکر کنم نیازی هم به اینگونه جینگولک بازیا نبوده!!!
حالا اون بدبخت کاغذ نداشته شماره روش بنویسه مجبور شده روی اون بروشور بنویسه! شما هم که بجای اینکه شماره رو بخونین هر چی در مورد قوانین جدید رو بوده حفظ کردین! واقعاً که!
من یه سوال برام پیش اومده! خداحافظی عشقولانه کردین یعنی چیکار کردین؟؟!! بوس فرستادین برا هم؟!!!

مجید چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:21 ب.ظ

سلام
وبتو خوندم
جالب بود
چقدر بخش به بخش شدی!
ممنون که آدرسشو دادی و ممنون که سوالامو جواب دادی. همون دوتا کافی بود. البته می دونستم هنوز مطب نزدی. اونو گفتم پشتکارت زیاد شه بدونی مشتریها از الان آمادن!؟
بازم میام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد