روزانه های غزل

یک غزل نا تمام

روزانه های غزل

یک غزل نا تمام

یوههوووو

سلاااام. 

من مسافرت بودم. 

با یه خبر خوش اومدم... 

چمدونمون پیدا شد! 

هووووررررررررررراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا 

یکعدد کارگر افغانی برش داشته بود! 

با ترفندای بابایی اورد پسش داد! 

خدا رو شکر. 

البته همه چیزو باز کرده بود. بازی فکریارم باز کرده بود. 

فقط ببعی نیست. 

اونم اشکال نداره. 

بازم خدارو شکر. 

--------------------------------------------------------- 

براش یه زنجیر خریدم. 

نشد که وقتی میبینش ببینمش. 

به خاطر جو خفن...گذاشتمش توی کشوی میزش و وقتی داشتیم خدا حافظی میکردیم با اشاره بهش فهموندم... اونم همونجوری یواشکی تشکر کرد... 

تو ی راه برگشت که بودم...اس ام اس زد: 

مرسی عزیزم....قشنگه....خوشمان امد... 

--------------------------------------------------------- 

دوسش دارم....

درد!

خیلی درد داره... 

که بخوایش....با تمام وجود.... 

و اون بیاد از عشقش برات تعریف کنه... 

فقط لبخند بزنی و وقتی نمی بینت....اشک بریزی...

با امید فراوان امروز یه اطلاعیه تایپ کردم و منتظرم تا یابنده با شماره تلفن برادری تماس بگیره...

اومدم...

سلام! 

مشهد بودم.... 

کلی خوش گذشت. 

ایندفعه سیاحتی و زیارتی بود. 

سرزمین موج های ابی...عروسی دوست عزیزم کتی...و الماس شرق. 

امروز رسیدیم...  

البته از دماغمون در اومد... بابایی راه اهن اومد دنبالمون....بعد که رسیدیم خونه...وسایل رو از صندوق عقب برداشتیم... بابایی گفت چمدونو خودم میارم...ما رفتیم تو... بابایی چمدونو گذاشته پایین بعد رفته ماشینو گذاشته تو پارکینگ بعدم اومده خونه! 

این اتفاق ۳ بامداد رخ داده. و وقتی ساعت ۱۰ صبح میخواستیم سوغاتی خواهری رو بدیم بهش...متوجه شدیم که از چمدون خبری نیست!!!! 

خیلی چیزا توش بود... 

لباس قشنگی که باش رفتم عروسی...کفشای مهمونیم...کیف لوازم ارایش...سشوار...اتو... کیف خوشکلی که واسه خواهری خریدم...بازی فکری هایی که واسه سعید و نفیسه خریدم...ببعی خوشکل مال برادری..لباس مهمونی مامان که از مشهد خریده بود....و بقیش که زیاد مهم نبود. 

حالا هنوز امیدواریم که پیدا بشه. 

شمام دعا کنید.

پارک بان!!!!!!!

پارسال همین موقع ها بود. توی ماشین منتظر داداشی بودم که یه دختر اومد ماشینشو پارک کرد  جلوی ماشین ما و رفت!!!

از اینهمه نبوغ در حیرت موندم و تصمیم گرفتم ثبتش کنم!  ایناهاش

  

حالا اینو مقایسه کن با پارک حاجیت که گاهی اینجوری میشه البته! ایناهاش