روزانه های غزل

یک غزل نا تمام

روزانه های غزل

یک غزل نا تمام

آغاز تابستان

بالاخره این امتحانای من تموم شد و تا آبان ماه راحتم. 

وقتم رو جای دیگه میگذرونم و چون اینجا رو دوست دارم اومدم نوشتم. 

برا درو دیوار!!!! 

بعید میدونم کسی هنو اینجا رو بخونه!

الهی که عاقبت به خیر بشی. 

از اینکه میبینم تنها نیستی خوشحالم...... 

تنهایی خیلی سخته...

خیلی کیف میده ...که یه گوشه بشینی و خوشبختیه اونایی که دوستشون داری رو ببینی و بگی خدا....بیشتر بهشون بده...بیشتر شادشون کن....غم رو از دلاشون دور کن.... 

بیشتر خوشبختشون کن.... 

.

بعد یهو یه نگاه به خودت بندازی...اشک تو چشات جمع بشه...بعد با اطمینان به اونی که همه چیزو سپردی دست خودش... 

بگی....خدایا شکرت.....

حمایت از صنایع دستی....حمایت از فرهنگ و تمدن ایرانی

امروز رفتم نمایشگاه صنایع دستی. 

فوق العاده بود. 

بهتون پیشنهاد میکنم حتما یه سری بزنید.مصلی امام خمینی. 

من امروز کلی کیف کردم. 

فقط یه چیزی اونجا آزار دهنده بود! اونم چونه زدن سر قیمت !!!! 

یکی نبود بگه بابا....این بنده های خدا کلی وقت میذارن...چشم میذارن...با اون انگشتای هنرمندشون یه اثر فوق العاده میسازن حالا تو حیفت میاد 2قرون پول خرج کنی؟ 

حالا اگه بگن فلان تی شرت مارکدار 200 اونمنه که واسه در آوردن چشم این و اون راحت پول میدی.... 

حالا من میخوام دهن مبارکو باز نکنما....نمیشه که..... 

خلاصه برید آقا...خوبه....برید ....بخرید.....تخفیفم نگیرید.....