روزانه های غزل

یک غزل نا تمام

روزانه های غزل

یک غزل نا تمام

یه هفته بارون....منو کشت...امروز به خورشید کلی چپچپ نگاه کردم که چرا در اومده!!!البته چون ساغر(گلدونمه) شدیدا به نور خورشید احتیاج داره و دیگه کم کم داشت افسردگی میگرفت حالا بخشیدم خورشیدو! 

بخش رادیو داره منو بیش از پیش دیوونه ی خودش میکنه.صبحا میرم میشینم پیش دکتر الف و سونو تماشا میکنم.دمش گرم کلی برام توضیح میده. 

الان حدودا یکماهه که نیکا پیشمونه.روز به روز شیرین تر میشه.۲شبه بوس کردن یاد گرفته.خفمون کرده دیگه! امروزم انگشت کوچیکشو میذاره روی کنار بینیش و میگه هیشششششششش.دیشب سر سفره روی پام نشسته بود.خم شد قاشقمو برداشت میزد رو دستم .منم داشتم بامامانش حرفمیزدم.دیدم ول نمیکنه نیگاش کردم قاشقو گرفت طرفم بعدش باانگشت به کاسه ی ماست اشاره کرد و یه جوری سرشو تکون داد که یعنی بهم ماست بده.خیلی با حال بود. 

صداهای جالبی از خودش در میاره.بعضی وقتا دلم میخواد غش کنم. 

این سریال وضعیت سفید رو میبینین؟ 

ادمو پرت میکنه توی دوره ای که توی گرفتاریای امروز٬یادآوریش حال ادمو جا میاره. چقدر کثیف شده این روزامون! توی این وبلاگ کوچیکم از کارگردان و همه ی عوامل و بازیگرای خیلی خوبش مخصوصا امیر و بهروز و منیره و منیژه کلی تشکر میکنم.کلی زیاد. 

مدرسه ها واااا شده ه ه ه!

همه چی قاطی پاتی شده افتضاح. امروز برا همه اول آبان بود و برای من اول مهر!!!! 

عین این کلاس اولیا همش تو دانشگاه نیشم باز بود.دلم واسه بچه ها تنگ شده بود. 

این سرعت اینترنت شدیدا رو اعصابمه! تا امشب اصلا سایت بالا نمیومد! حالا چش نزنم امشب خوبه. 

فردا روز بزرگیه.هر روز روز بزرگیه البته اما فردا خیلی خوبه.

دلم برای صفای حرمت تنگ شده... 

باز مینویسم

حالم از فیض بوق به هم میخوره. 

اینو شاید تا حالا ۱۰۰ بار گفته باشم اما اینبار واقعآ از ته دل دارم میگم.  

واقعا از کار و زندگی افتادم.  

جنبه ندارم که! 

برگشتم اینجا که شاید حالم بهتر بشه. 

اونجا همه آشنان.نمیشه از روزام بنویسم. 

اما اینجا راحتم. 

اینجا میتونم بنویسم که چقدر دلم برای رفیقم تنگ شده. 

حالا باز دمش گرم هنوزم هست! 

اخه معمولا بعد از ازدواج دیگه اون روابط قبلی از بین میره و یه حالتی میشه. 

خوشحالم که نه همسرش مانع روابط ما شده..نه خودش منو رها کرده. 

بهش خیلی احتیاج دارم. 

البته خوب یه مسائلی وجود داره که نتونیم مثل قبل کنار هم باشیم..اما خوب اون جبره. و تقصیر کسی نیست. شاید اگه من ۲تا تابستون گذشته رو نمیخوردم و نمیخوابیدم الان به جای سمیرا من کنارش بودم..ولی بازم اشکال نداره.همین برای من بسه که هست... 

امروز بود...خیلی بود...ازت ممنونم رفیق. 

از هفته ی پیش جلسات دندونپزشکیم شروع شده. 

هفته ی پیش و امروز ترمیم ...و از هفته ی بعد جراحی ۴تا دندون عقل! 

من نمیدونم حکمت وجود دندون عقل چیه....و نمیدونم چرا این اسمو براش انتخاب کردن؟ 

MDD

وقتی هیچ چیز جالبی وجود نداره 

وقتی دیگه حال خندیدن نداری 

وقتی هیچ کس نمیتونه خوشحالت کنه  

وقتی اشتهای خوردن غذای مورد علاقه ات رو نداری

وقتی چیزی نیست که دلتو بهش خوش کنی 

وقتی هیچ دلبستگی ای نداری 

وقتی منتظر رفتنی 

وقتی اماده ی رفتنی 

 

 

اونوقته که نگرانت میشم و میگم  

مراقب خودت باش!