روزانه های غزل

یک غزل نا تمام

روزانه های غزل

یک غزل نا تمام

کلا خیلی خوشحالم که گول خوردم و رفتم باشگاه ثبت نام کردم. آدم گاهی تو زندگیش یه گولایی میخوره که کلی بهشون افتخار میکنه. 

منم گول خوردم و رفتم باشگاه...حالا تنها ساعتی که میتونستم برم...ورزش کارانه بود! 

گفتم میرم میخندم کلی فوقش. 

انقدر خوش میگذره تو این کلاس به من... 

مخصوصا کتکایی که میخورم! 

مثلا سنسی (نام استاد در ورزش کاراته!) میگه ۴۰۰ تا دراز نشست بزنید....بعد خب مام این وسط مجبوریم زیرابی بریم خب!!!! فقط خدا نکنه بفهمه!!!! از اونور سالن داد میزنه...دکتتتتتتتر....و میاد به سمتم و اوه اوه! 

خوشم میاد ازش 

امروز دراز نشست نزدیم...به جاش شیرینی خوردیم کلا امروز زیاد خندیدیم کلی خوش گذشت. فقط کم درس خوندم! حالا میرم میخونم خب!

نظرات 3 + ارسال نظر
چوپان سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:50 ب.ظ http://sazechoopan.blogfa.com

بابا خیلی باحالی!

منو بلینک شاد شم.

برای شادی روح چوپان بزن لینک و !

چوپان سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1390 ساعت 07:41 ب.ظ http://www.sazechoopan.blogfa.com

میخوام پشه شم ببینم کی میخواد جلومو بگیره؟
خدا خیرت بده روح یه چوپان بی نوا رو شاد کردی

شما سالاااااری.....

پریزاد چهارشنبه 28 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:44 ب.ظ http://parizaad.blogfa.com

کمک‌مربی باشگاه ما گاهی با خودش شیرینی خامه‌ای میاره با چای می‌خوره. فکر کن قبل‌ش هم داشته ورزش شکم انجام می‌داده. ته خنده‌س به حضرت عباس. قشنگ جذب میشه به سلامتی. شکم میاره آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد