روزانه های غزل

یک غزل نا تمام

روزانه های غزل

یک غزل نا تمام

هندوانه بی هندوانه

وقتی میگه کیلویی ۶ تومنه! وقتی اونی که انتخاب کردم ۴ کیلوئه! وقتی میشه ۲۴ تومن! میمیرم امشب هندونه نخورم؟؟؟؟؟ 

حالا یلدا بی هندوونه صبح نمیشه؟ 

خدایا دین و ایمون به کنار.....ادمیت این فروشنده ها کجا رفته؟ 

نظرات 3 + ارسال نظر
دامادخرافاتی سه‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 05:06 ب.ظ

ممنون بابت نظر ت
میشه ۲باره یه نگاه به کامنتا کنید

دامادخرافاتی سه‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 05:26 ب.ظ

ترس من دقیقا ازهمین آینده بود ومیگفتم الان اینطوری میکنه فردا چکار میکنه
یک سوال پس اونایی که میگن نقصیر داماده واون رفتارای عروس معمولی و طبیعی بوده ومن حساسم جواب اونا رو چی میدی

دامادخرافاتی سه‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 05:37 ب.ظ

ممنون واسه جواب ۲باره ...نظرتون درباره این طرز فکرم چیه؟..عقیده ای که تونسته منو مجاب کنه مثلا درمورد حجابشون این بوده که وظیفه من حداکثرتذکره درمورد حجاب واجبارکردنی که وظیفه من نیست گناه اون واسه خودشه ...یا مثلا کارای دیگشون که اشتباهه به نظرمواینطوری جواب میدم به خودم که:(حرفایی که قمشه ای میزنه اگه شنیدین)مردم همه مامور خدایند واگه این به من بی احترامی ای کرده مطئنا من خودم یه ایرادی داشتم وخدا این بندشو مامورشوفرستاده تا منو آگاه کنه ازیه اشکالی که دروجود خودمن هست حالا اون مامور همسرمن قراره باشه وچیزی که خیلی منو جذب ایشون کرده همین مساله است که هروقت سطحی نگاه نکردم به کاراش دیدم اون با رفتاراش داره رفتارای بد خود منو به یادم میاره ..رفتارایی بدی که به فکراصلاحشون نبودم وبهشون عادت کرده بودم واصلا فکرنمیکردم که بده ولی وقتی خودم مقابل اون رفتارا قرارگرفتم تازه به بدی کارای خودم درقبال دیگران پی بردم...فقط چیزی که ازاینده اذیتم میکنه همبیه که آیا میتونم همبشه خودمو کنترل کنم وعصبانی نشم وایشونو مامور خدا ببینم واسه گوشزدکردن بدیهای خودمو خوب شدن خودم؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد