روزانه های غزل

یک غزل نا تمام

روزانه های غزل

یک غزل نا تمام

اعتراف نامه!

 

 س.ن: چیز مهمی نیست....نخوندینم..نخوندین!

 

 

 

باید اعتراف کنم.... 

که دیوونه ی مختارنامه شدم! 

و البته از دیدن ملک سلیمان هم سیر نشدم. 

و قهوه ی تلخ (جدا از بعضی لغاتش که بعضی به خاطرش شاکی شدن ولی جا داره بگم بچه ها ی امروز فحش هایی توی خیابون میشنون و البته توی مدرسه به کار میبرن که در مقابل پدر سوخته و... سوسکه!!!! ) رو دوست دارم. 

................................................................... 

باید اعتراف کنم ...... 

که در مورد انتخاب رشته ی تخصصم عجله کردم و الان برای این انتخاب جدیدم خوشحالم و مصمم که بکوب بخونم و ایشالا همینو قبول شم! 

.................................................................. 

با ید اعتراف کنم.... 

که بعضی وقتا الکی میخوام بنویسم و مینویسم..... 

 

 

 

 

 

پ.ن:من که گفتم نخون! چرا اینجوری نگاه میکنی؟

نظرات 1 + ارسال نظر
لیوسا سه‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:29 ق.ظ http://m

چیز دیگری هم هست که بخواهی اعتراف کنی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد