روزانه های غزل

یک غزل نا تمام

روزانه های غزل

یک غزل نا تمام

یهویی!

 چقدر سخته وقتی کسی رو از خودت میرونی که دلت نمیخواد حتی یه لحظه نباشه!

من چم شده؟

دو روزه چشام ۴تا میبینه همه چیزو! 

سه روزه که میخورم تو درودیوار! 

و دقیقآ ۵ روزه که قلبم داره تند تند میزنه! 

 

management? DDx? Tx? a

روزنامه!

من گاهی اونقدر خسته میشم که یادم میره چقدر خسته ام..... 

اون روزایی که اینجوری میشم رو خیلی دوست دارم. 

قیافم دیدنی میشه.  

............................................................................. 

توی این بخش ۶تا استاد دارم....یکیشونو خیلی دوست دارم. احساس میکنم وقتی بزرگ شم شبیه اون میشم. 

................................................................................ 

در مورد اون پستی که با پسورد گذاشتم و شما دوستای خوبم پسورد خواستین باید بگم شرمنده. اون کاملا خصوصی بود و یه مخاطب داشت که خوندش 

وگرنه مگه اینجا چندتا مخاطب داره که بخوام رمزی بنویسم. 

ولی قول میدم یه روز یه رمزی بذارم و پسوردشو بدم به اونایی که محرم میدونم 

قابل توجه مریمی عزیزم. 

............................................................................... 

خدا رو شکر حالش خیلی بهتر شده... 

........................................................................... 

دیشب یه جشن کوچولو برامون گرفتن...خیلی خوش گذشت... 

ممنون بابا...مامان...عمو و خانوم عمو.... 

.............................................................. 

توی مترو ادمای عجیبی میبینم..... 

بعضی وقتا با نگرانی خودمو توی شیشه ی قطار نگاه میکنم که نکنه شاخ دراورده باشم...... 

.......................................................... 

...

مهربانم...

حالش هر روز بد و بدتر میشه... 

خدایا خودت به دادش برس....  

خدایا تمامش نکن...

الان وقتش نیست خدا.... 

بگذر....بیا و بذار یه روز خوش ببینه... 

همه چیز دست توئه... 

من خیلی وقته تسلیم امرت شدم....به امید فضل و کرمت....

برای تو که اینجایی...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.