روزانه های غزل

یک غزل نا تمام

روزانه های غزل

یک غزل نا تمام

کنترااندیکاسیون....

من عمرآ سراغ تخصص زنان نمیرم.... 

خیلی رشته ی افتضاحیه. 

همه ازت انتظار شنیدن خبر خوش دارن فقط. 

اما تو گاهی مجبوری بگی.....مادر از شدت خونریزی....رفت.... 

یا بچه CP شد..... 

یا هر خبر بد دیگه درباره ی سلامت مادر و جنین.... 

من هیچ وقت دور و بر تخصص زنان نمیرم...... 

هه هه!

حال میکنم یه اس ام اس یا یه کامنت رو نخونده پاک کنم . 

به همین راحتی. 

با یه لبخند خوشمزه.  

حال میکنم....عوض شدم ...خوشحالم. 

....................................................................... 

من دکترم.....تو اولین و اخرین مریضی نیستی که من میبینم.

D:

عاشق اهنگ وبلاگم هستم! 

دوست دارم بذارمش رو وبلاگم. 

هرکیم دوست نداره بشنوه.... 

اسپیکرشو خفه کنه! 

ایکون یه ادم لجباز!

ثبت احوال!!!!

خستگی این دو روزو میذارم پای  همون ۱۰۰ سال سخت اول زندگی.  

دیروز ترکوندم.... 

از دانشگاه تا سر حافظ پیاده رفتم.....بابا اونجا اومد دنبالم....رفتیم بازار موبایل تهران...گوشیمو دادم خوکشلش کنن و برنامه روش بریزن......توی این فاصله که گوشیم زیر دست مهندس بود با تاکسی رفتیم منیریه...داریوش اینا رو خریدم....پیاده!!!!!!برگشتیم بازار موبایل سیروس رو تحویل گرفتیم و ماشینو برداشتیم و رفتیم خونه ی خاله! 

بقیش یادم نمیاد.....فقط میدونم از ساعت ۱۰ که یه شیرکاکائو و کیک خوردم....تا ۸:۳۰ هیچی وارد دهان مبارک نکرده بودم!!!! 

این از اون روزاست که ادم میخواد ثبتش کنه و بهش افتخار کنه و یادش بمونه که هیکلش چرا  اینجوری مونده!!!! 

..................................................... 

طه امروز کلآ خواب بود!!!!!!!!!!!!!!!!! ردیف اولم نشته بود!!!!!!!!!!!!!!!!!

علم بهتر است یا سروط!!!!

دلمان هوس اعتیاد به چایی کرده است! 

اما به دلیل انمی نمیتوانیم چای و کافئین بزنیم به بدن. 

به جایش خودمان را با اب سیب سبز سرگرم میکنیم! 

تا شاید مرحمی باشد برای حال نزارمان!