روزانه های غزل

یک غزل نا تمام

روزانه های غزل

یک غزل نا تمام

وای!

تا حالا شده یه امتحانی بدی که بعدش حس کنی فارق التحصیل شدی در حالی که هنوز ۳سال باید بخونی؟ 

من دیروز این امتحانمو دادم. 

حالا هفته ی دیگه یه امتحانی دارم که : 

۱.فقط جلسه ی اول و اخرش رفتم سر کلاس!!!! 

۲. هیچی ازش نمیفهمم!!!!! 

۳.جزوه ندارم!!!! 

۴.حدود ۵ساله که قسمت ریاضیات مغزمو تعطیل کردم!!!! 

۵.یه پروژه داره در حد لالیگا!!!! 

۶. اسم این درس امار میباشد!!!!!  

 

 

خیلی نگرانم...... 

 

-------------------------------------------------- 

بعد از اعلام نمرات نوشت: نگرانیم بی مورد نبود. افتادم!

CC بیمار!!!!!!!!!!!!

اینترن به این احمقی ندیده بودم!!!! 

با اون هیکلش خجالت نمیکشید.... 

اون از طرز نشستنش....اون از قر دادنش!!!!(پسره خیر سرش!!!) 

اینم از مریض معرفی کردنش... 

مرتیکه چندش خجالت نمیکشه جلو اینهمه دختر و 2تا فوق تخصص نیششو باز میکنه میگه: 

شکایت بیمار ش*ا*ش*ب*ن*ده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 

اقا ما رو میگی...... 

حالم ازش به هم میخوره پسره دراز چرب و چیلی! 

 

 

ببین چه کرد که دهن منو باز کرد!!!

انبه!

هیچی به اندازه ی اینکه از خواب پاشم و ببینم (....)!!!!!ام اومده خونمون حالمو بد نمیکنه!!!! 

قسمت هیجان انگیز قضیه اینجاست که ببینی بابات از خونه رفته بیرون و چون میدونسته این مهمون عزیز!!!!!!!!داره میاد در اتاقشونو قفل کرده! 

مامانم خونه نیست ...رفته اعتکاف خوش به حالش.... 

ما همه خواب بودیم.... 

ازش متنفرم....... 

هر وقت حس میکنه خونه ی ما یه خبرایی هست میاد که زیر زبونمونو بکشه ...... 

مام که صندوقچه ی اسرار.....عمرآ بذارم بویی از قضیه ببره! 

تا چشش دراد۱ 

دعا کنید شب نمونه وگرنه روزگارتون سیاهه! 

 

------------------------------------------------------------ 

بعد نوشت: شب نموند ولی توی همون 6...7 ساعت دهنمونو اسفالت کرد!

دلم گرفته قد ستاره های اسمون.....